-
روایتی از زندگی خانوادهای با دو فرزند دارای معلولیت ذهنی شدید؛
عشق و ایستادگی تا پای جان
بیقرارند و مضطرب، زود عصبانی میشوند؛ بعد از تولدشان دیر زبان باز کرده و دیر به راه افتادهاند؛ درس و مدرسه را هم در همان سالهای اول رها میکنند چون توان یادگیریشان بسیار ضعیف است؛ دکترها میگویند هردویشان دچار معلولیت ذهنی شدیدند؛ یکی بر اثر ترس مادر از بمباران و دیگری بر اثر نرسیدن یُد در دوران جنینی.